۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

مهریه در قرآن

قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین علی ان تاجرنی ثمانی حجج فان اتممت عشرا فمن عندک وما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاء الله من الصالحین
سوره قصص آیه 27 .... #مهریه در قرآن

شعیب برای ازدواج دخترش با موسی مقدار هشت سال قمری، (کارکردن) مهریه تایین می کند و می گوید که اگر ده سال بشود بهتر است!
می شود نتیجه گرفت اینکه می گویند دختری خوب است که مهریه کم داشته باشد صحیح نیست و الا شعیب اول می گفت ده سال و بعد کم می کرد و می گفت هشت سال!
اما محاسبه #مهریه در زمان ما چگونه خواهد بود؟ جواب ساده و همانند آیه می باشد. ببینید که پسر چه قدر درآمد دارد و مقدار مورد نیاز خوراک و مسکن را هم از دارمد کم کنید و باقی مانده در طول ماه را جمع بزنید و در 8 الی 10 سال ضرب کنید. اگر پسر خانه داشته باشد و یا درامد بالا تر پس به همان میزان می شود مهریه بالا تری را تعیین کرد.
یک آقایی را فرض کنید که درآمد ماهانه دو سکه طلا دارد و یک سکه را صرف خورد و خوراک و سایر امور می کند و یک سکه پس انداز دارد. یعنی در طول سال تقریبا 12 سکه طلا که در 8 سال ضرب کنیم می شود 96 سکه طلا و یا در 9 ضرب کنیم و یا در 10 تا به رقم مهریه برسیم. حالا به همان نسبت اگر فرد دارای درامد بالاتری بود و یا کمتر، میشود رقم مهریه را تایین کرد.
البته این برای شخصی هست که در ابتدا همانند موسی (ع) ثروتی نداشته باشد و اگر مرد دارای ملک و یا پس انداز بود می شود با همین فرمول رقم مهریه را تایین کرد و نقدا به خانم پرداخت گردد.
از دیدگاه خداوند مهم و واجب است پرداخت مهریه با یک رقم عادلانه که نه به مرد ظلم شود و نه به زن هیچگاه مهریه داده نشود

#پدر#خوب برای ازدواج فرزندانش و به خصوص دختران خود قدم بر می دارد.
شعیب پیامبر به عنوان یک الگوی رفتاری در کتاب معرفی شده.او بعد از صحبت با دخترش و موسی به این نتیجه می رسد که آن دو را به عقد همدیگر در آورد! 
(( حالا باید دید که کدام پدر حاضر می شود به پسری بگوید که دخترم را به نکاح تو در می آورم! ))
( قال انی ارید)= یعنی من به این نتیجه و درک رسیدم و می خواهم. در این صحبت شعیب (ع) حتی از موسی سوال نشد که آیا می خواهی ازدواج کنی! و این پدر دختر هست که با توجه به علاقه دخترش به موسی و اینکه پسر را هم انسان صالحی یافت هرچند که از نظر حکومت مجرم بود، تصمیم می‌گیرد دخترش را به عقد او در آورد.

#پدر#خوب در زمان ما چگونه می تواند از شعیب (ع) الگو بگیرد؟ 
* شغل یک پدر که مهندس ساختمان است و در کار ساخت و ساز با بسیاری از پرسنل های مختلف سر و کار دارد. از مهندسین تا بنا و کارگر. در طول کار او متوجه می شود که کدام یک از پرسنل جوان اهل کار و امانت داری می باشد. و حتی ممکن هست در خانه حرف از پرسنلی پیش آید که: فلانی پسر خوبی هست.
* شغل یک پدر ممکن هست قاضی و یا وکیل باشد و جوانی را در موضع اتهام ببیند ولی او را اهل کار و امانت دار در یابد. و یا مردصالحی که آمده تا دادخواهی کند و.... باز هم پدر می تواند افراد خوب و یا خوب تر را برای دخترش انتخاب کند.
* هر پدری با هر شغلی گاهی پیش می آید که در خانه از پسر سر براهی تعریف می کند. ممکن هست یک کارگر باشد و یا جهت تعمیر وسایل خانه با او آشنا شده باشد و یا...

یک #پدر خوب از یک جوان خوب برای ازدواج با دخترش استقبال و موجبات آشنایی و #نکاح را فراهم می کند.


شعیب (ع) برای ازدواج دخترش می گوید: من می خواهم!
تعجب نکردید که نگفت :استخاره کردم؟ و یا عقد شما در آسمان بسته شده و یا....
در همین عبارت بسیار کوتاه می شود متوجه شد که برای ازدواج استفاده از ابزارهای شناختی ( عقل و چشم و گوش) مهم می باشد . شعیب به علاقه دخترش نسبت به موسی(ع) احترام گذاشت و با توجه به آنچه از فرزندش شنیده بود و آنچه موسی در آن زمان کوتاه عمل کرد و گفت، به این نتیجه رسید که آن دو را به عقد یک دیگر در آورد. برای انتخاب همسر به دو عامل نیاز می باشد اول علاقه و دوم شناخت. و بعد با چشمان باز بگویید : (انی ارید... من می خواهم)

۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

و ما توفیقی الا بالله

و ما توفیقی الا بالله
موفقیت هایم نیست مگر با خدا


مجله موفقیت در قرآن!

تفاوتهای اشخاص یکتا پرست با مشرک و کافر را در این آیه می بیننیم. انسانهای خداپرست خالص هر موفقیت و کمالی را فقط (بالله) می بینند و بجز خدا نمی بیننند مثلا اگر درس خواند و قبول شد همین آیه را می خواند و پیشرفت خودش را فقط از خدا می بیند (بله درست هست که مدرسه و دانشگاه و استاد و... دیگر بودند تا موفقیت به دست آید ولی مگر آنها (ب) بجز وسیله های خدا بودند! ) . اما مشرک پیشرفت خودش را از وسیله می بیند و نه از خدا و می گوید اگر فلان دانشگاه نبود! اگر فلان استاد نبود! اگر هوش و استعداد من نبود! مشرک خدا را قبول دارد ولی به غیر خدا دلبسته هست. تعبد و دلبستگی هایش هم به وسیله ها می باشد و نه خدا . یک عُمر می گوید چه استادِ با سوادی و فراموش می کند که خدا را یاد کند و بگوید استاد به لطف خدا دانشمند بود. یا همیشه افتخار می کند به دانشگاهی که تحصیل کرده و خدا را مالک و قادر نمی داند و همیشه متوسل به دانشگاه هست. اگر به مشرکین بگویی (فقط خدا) دلگیر می شوند و می گویند: پس استاد چه کاره بود و تقدس یعنی اعتبار دانشگاه را مهم می داند.
کافر هم انچه از علم و دانش خدا هست را نادیده می گیرد و همه را ناشی از قوانین فیزیک و شیمی و .. می داند و نمی فهمد که آن قوانین هم به علم خدا هست. همه حقایق روشن الهی را می پوشاند و می گوید کدام خدا.
این نکات گفته شده یک مثال بود که در سایر امور زندگی هم وجود دارد. 
اگر 
اگر موفق به ازدواج شدی بگو خداوند کامروایی داد.
اگر موفق به کار نیک شدی بگو خداوند توفیق داد.
اگر موفقیتی در زندگی کسب کردید بگویید که خداوند کامرانی عطا کرد.
اگر در جنگ نتیجه گرفتید بگویید خداوند پیروزمان کرد.(خرم شهر را خدا آزاد کرد)
اگر شخصی را به راه خدا هدایت کردی بگو خداوند هدایت کرد.
به جز (الله) هیچ نبین و همه را از او بنگر